[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پردههاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مىپیچید و چون اندوهگینى مىگریست ، و مىگفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمدهاى ؟ یا شیفتهام شدهاى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتى در آن نیست . زندگانىات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
:: RSS
:: خانه
:: مدیریت وبلاگ
:: پست الکترونیک
:: شناسنامه
:: کل بازدیدها: 4812
:: بازدیدهای امروز :8
:: بازدیدهای دیروز :1
vدرباره خودم
vلوگوی وبلاگ
vاشتراک در خبرنامه
v لینک وبلاگ دوستان
صبح قریب
vآهنگ وبلاگ
vجستجو در وبلاگ
! ...شب فراقت غیرغم یاورو نمیشه...
دوشنبه 86/11/15 ::  ساعت 9:16 عصر
بسم رب المهدی
وهنوزمستم....
مست نامت....مست دیدارت...مست روزی که ندای بقیه الله خیرلکم را...ازمسجدالحرام دل ...بشنوم...
¤نویسنده: مسافر فرات
? نوشته های دیگران
! لیست کل یادداشت های این وبلاگ